سوال اول: شما در یک مسابقه سرعت شرکت کردهاید. از نفر دوم سبقت میگیرید؟ اکنون در چه جایگاهی قرار دارید؟
سوال دوم: اگر از نفر آخر سبقت بگیرید، جایگاه شما .... ؟
تا اینجا که زیاد خوب نبودی! بودی؟
سوال سوم: یه سوال خیلی ساده ریاضی! توجه: این مسئله فقط باید در کله شما حل شود! از کاغذ و قلم و ماشینحساب استفاده نکنید. 1000 تا بگیر و 40 تا بهش اضافه کن. حالا 1000 تای دیگه بهش اضافه کن. حالا 30 تا اضافه کن. 1000 تای دیگه اضافه کن. حالا 20 تا اضافه کن. حالا 1000 تای دیگه هم اضافه کن. حالا 10 تا بهش اضافه کن. مجموعش چقدر شد؟
سوال چهارم: پدر مریم پنج تا دختر داره: نانا، نِنِ نینی نُنُ اسم دختر پنجم چیه؟
خُب، حالا سوال یه آقای کر و لالی میخواد مسواک بخره. با در آوردن ادای مسواک زدن، میتونه خواستهاش را به دکاندار حالی کنه و موفق به خرید مسواک بشه. سوال: حالا اگه یه مرد کوری بخواد عینک آفتابی بخره، چطوری باید منظورش رو به فروشنده حالی کنه؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
..
.
.
وحالا جوابها
1-وقتی ازنفر دوم سبقت بگیری خو دوم می شی دیگه
2- اصلا مگه میشه ازنفرآخر سبقت گرفت
3-شد 5000آره
متاسفم براتون با این ریاضی حل کردنتون
میشه 4100
4-دوستان گرامی بابای مریمه دیگه دختر بعدی میشه خود مریم
5- بیچاره مگه لاله عین آدم میگه عینک آفتابی می خوام
|
|
نویسنده : آناهیتا در تاريخ جمعه 31 مرداد 1393برچسب:
,
به شش سوال زیر به دقت فکر کنید و جوابهای خود را روی یک صفحه کاغذ بنویسید. آنچه را که به طور طبیعی به ذهنتان می رسد یادداشت کنید. زمان لازم برای آن که خودتان را واقعاً در موقعیتهای گفته شده احساس کنید، در نظر بگیرید.
۱- خود را در یک کشتی تصوّر کنید که در حال غرق شدن است. شما خود را به آب میاندازید و با شناکردن خود را به یک قایق نجات میرسانید و از آن بالا میروید. چند نفر دیگر را در آن قایق نجات همراه خود میبینید؟

.
.
.
.
جواب ها نزد خود یادداشت کنید لطفا
.
.
.
.

۲- خود را به ساحل میرسانید و بیابان وسیعی را در مقابل خود میبینید. چند وسیله شخصی و مقداری خوراکی بر میدارید و در جستجوی نجات، راه بیابان را در پیش میگیرید. چند جفت کفش برمیدارید؟

.
.
.
.
.
.
.
.
.
.

۳- پس از یک راهپیمایی طولانی و سخت، از یک تپه شنی بالا میروید و با خوشحالی شهری را در دوردست میبینید. همچنین متوجه میشوید که در فاصلهای نه چندان دور در سمت راست شما واحهای وجود دارد. آیا ابتدا به آنجا میروید و برای مدتی کوتاه، یا هر چقدر که میخواهید استراحت میکنید و یا آن که آن را نادیده گرفته به راهتان به سوی شهر ادامه میدهید؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.

۴- پس از ورود به شهر، قصری توجه شما را به خود جلب میکند و تصمیم میگیرید که وارد آن شوید. پس از عبور از دروازهها، خود را در یک راهروی طولانی مییابید که به اتاق پادشاه منتهی میشود. وارد اتاق میشوید و شاه و ملکه را میبینید که در کنار هم به تخت نشستهاند. شاه و ملکه چه شکلی هستند؟ و چه ویژگیها و خصوصیاتی را برایتان مجسم میکنند؟
.
.
.
.
.
.
.
.

۵- از آن اتاق خارج میشوید و از یک پلکان مارپیچی پایین میروید. تاریک و سایهدار است، با مشعلهایی بر روی دیوار که به طور نوبتی روشن و خاموش میشوند. همین طور که پائین میروید، ناگهان یک زن (اگر شما مرد هستید) و یا یک شوالیه (اگر شما زن هستید) از کنارتان عبور میکند. شما فقط برای یک لحظه صورتش را میبینید و این تصویر، یک نفر که میشناسید را به یادتان میآورد. او چه کسی است؟
.
.
.
.
.
.
.
.

۶- پلّهها شما را به اتاق پذیرایی میرساند و شما میز بسیار بزرگی با یک گیلاس پایهدار در وسط آن میبینید. به گیلاس نگاه کنید. چقدر آن پر از مایعات است؟
.
.
.
.
.
.
جواب های خود را مرور کنید و برای دیدن نتیجه آزمایش به پایین صفحه مراجعه نمائید
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
فقط بعد از اینکه جواب دادید لطفا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
1- تعداد دوستان واقعی که دارید.
۲- تعداد عشقهای واقعی که قبل از ازدواج خواهید داشت .
۳- اصول اخلاقی شما در کار.
۴- آنچه تصوّر کردهاید آن چیزی است که به نظر شما یک زوج ایدهآل باید آن گونه باشند.
۵- این همان شخصی است که تا پایان عمر، ذهنتان درگیر اوست .
۶- میزان پر بودن گیلاس، نشانگر این است که شما در یک رابطه دوستی چقدر از خودتان مایه میگذارید.
نویسنده : آناهیتا در تاريخ جمعه 31 مرداد 1393برچسب:
,
حیف نون زنگ می زنه به مخابرات می گه: آقا ببخشید سیم تلفن ما خیلی بلنده، اگه می شه لطف کنید از اون طرف یه کم بکشیدش!...
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون از همسرش می پرسه: از ازدواج با من مثل سگ پشیمونی یا مثل خر کیف می کنی؟
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
از حیف نون می پرسن این شعر از کیه؟ "سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز"
می گه نمی دونم یه راهنمایی بکنید...
می گن اسم شاعر توی خود شعر هست.
می گه: آهان فهمیدم، جواد نکونام!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
اولی: بگو ببینم، اگه توی خیابون یه نفر یه حیوانی رو گرفته و داره می زنه، و من برم جلو و از این کارش ممانعت کنم، به این کار چی می گن؟
دومی: حس برادری!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
یه روز کاغذ می خوره تو سر حیف نون. حیف نون جا در جا می میره!
کاغذ رو بر می دارن نگاه می کنند، می بینن توش نوشته: "دو تا آجر"!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون می میره، قحطی جوک میاد!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
زوجی بر سر یک چاه آرزو رفتند، مرد خم شد، آرزویی کرد و یک سکه به داخل چاه انداخت. زن هم تصمیم گرفت آرزویی کند ولی زیادی خم شد و ناگهان به داخل چاه پرت شد.
مرد چند لحظه ای بهت زده شد بعد لبخندی زد و گفت: "این چاه واقعا کار می کنه!"
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
آقای دست و دلباز بعد از بیست سال می ره مغازه کفش فروشی می گه: "ما باز هم مزاحم شدیم!"
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون هنوز در گیره که چرا خواهرش دو تا برادر داره، خودش یکی!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون تو اتوبوس کبریت می خواسته، به بغل دستیش می گه:
- اسمت چیه؟
- همایون.
- به به، شغلت چیه؟
- زنبوردار.
- به به، کجا می ری؟
- اهواز.
- عجب جایی! کبریت داری؟
- نه.
- نه و نکمه! با اون اسمت، مردک پشه باز، تو این گرما سگ می ره اهواز که تو می رى؟
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
یه آقایی می ره هارد بخره می گه هارد ۳۲۰ می خوام. حیف نون هارد ۱۶۰ واسش میاره. آقاهه می گه: گفتم ۳۲۰. حیف نون می گه ناراحت نشو، جنسش خوبه جا باز می کنه.
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
یه روز یه پسره به دختره می گه با من ازدواج می کنی؟
دختره می گه نه!
و پسر یک عمر با خوبی و خوشی زندگی می کنه!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون خوابیده بوده، میان بیدارش کنن می بینن پین کد (Pin Code) می خواد!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
به حیف نون یه انگشت نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه یکی.
بعد ده تا انگشت بهش نشون می دن می گن این چندتاست؟ می گه: وای! چقدر یک!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون از کنار جن رد می شه جن می گه بسم الله این چی بود؟
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون خرش می میره، مردم می گن بریم برای شوخی بهش تسلیت بگیم.
وقتی می رن حیف نون می گه: اصلا فكر نمی كردم خر من این همه فامیل داشته باشه!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
صبح زلزله حیف نون و دوستش رسیدند به هم.
حیف نون گفت: دیشب زلزله بیدار بودی؟
دوستش گفت: نه، صبح فهمیدم.
حیف نون گفت: توی روزنامه خوندی یا رادیو گفت؟
دوستش گفت: نه، یه هزاری تو جیبم بود، صبح دیدم پول خورده!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
اگه گفتین حیف نون به قرمز کم رنگ چی می گه؟
قرمز آسمانی!
◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘◘
حیف نون قهرمان شنا می شه، ازش می پرسند: از کجا شروع کردی؟ می گه: از زمین خاکی!
نویسنده : آناهیتا در تاريخ جمعه 31 مرداد 1393برچسب:
,

نویسنده : آناهیتا در تاريخ دو شنبه 27 مرداد 1393برچسب:
,

نویسنده : آناهیتا در تاريخ شنبه 18 مرداد 1393برچسب:
,



نویسنده : آناهیتا در تاريخ پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:
,

نویسنده : آناهیتا در تاريخ پنج شنبه 16 مرداد 1393برچسب:
,
دختر :الو عزیزم کجایی
پسر:خونمون دیگه سرماخوردم
دختر:من توپارک پشت سرتم یه کم ازعشق جدیدت فاصله بگیر که اونم سرما نخوره
.
.
.
.
پسر مثلا خواستی مچ بگیری
دختر:خوآره دیگه
پسر:اوسکل زنگ زدی تلفن خونه
نویسنده : آناهیتا در تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:
,
یه پسر همسایه داریم :
خوشگل
فشن
ابرو شمشیری
خوش آرایش
خوش ادا
فقط کافیه غذا درست کردن یاد بگیره تا یه شوهرخوب واسش پیداکنیم
نویسنده : آناهیتا در تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:
,
ماهم یهشیلنگ خریدیم کپ همین که توعکسه
نویسنده : آناهیتا در تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:
,

نویسنده : آناهیتا در تاريخ چهار شنبه 15 مرداد 1393برچسب:
,