هرکس عضو یه گروه خونیه
هرگروه خونی یه سری ویژگی داره
اگه دوست دارید میتونید این ویژگی ها
روتوادامه ی مطلب بخونید
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:,
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 9 شهريور 1393برچسب:,
خدا به 3 طریق جواب میدهد
_می گوید بله وآنچه که خواسته اید را به شما میدهد.
_می گوید نه وچیز بهتری را به شما میدهد
_می گوید صبر کن و بهترین را به شما می دهد
نویسنده : آناهیتا در تاريخ شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
اگرروزی محبت کردیم بی منت....
لذت بردیم بی گناه..................
بخشیدیم بدون شرط..............
آن روز را واقعا زندگی کردیم......
.
.
دوست واقعی کسی است که درکنارش
جرات داشته باشی خودت باشی
.
.
بخشیدن کسی که به توبدی کرده است تغییر گذشته نیست
تغییرآینده است
.
.
بزرگترین لذت زندگی
انجام دادن کاری است که دیگران میگویند ازعهده ی آن برنمی آیی
.
.برآنچه گذشت
برآنچه شکست
آنچه نشد
حسرت نخور
زندگی اگر آسان بود باگریه شروع نمی شد
نویسنده : آناهیتا در تاريخ شنبه 8 شهريور 1393برچسب:,
پِسـر بَچه ای 4 سالـﮧ
یـﮧ روز ڪـــﮧ ڪار خیلـے بدـے ڪرده بود
مامانش دنبالش دوید تا بیرون حیاط
پسرڪ همون جلوـے در وایستادوجلوتر نرفتــ
مامانش هم ڪـتڪـش زد ...
بعدوقتے برگشت خونـﮧ باچشماـے پـُرازاَشڪِش
بـﮧ مامانـش گـُفتـــ:
فِڪــرنَڪُـن نمیتونستـم فـرارڪُـنَمـــا...
تـو چـادُر سرتـــــ نبــود....
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
روزي شخصي در حال نماز خواندن در راهي بود و مجنون بدون اينکه
متوجه شود از بين او و مهرش عبور کرد. مرد نمازش را قطع کرد و داد
زد هي چرا بين من و خدايم فاصله انداختي؟ مجنون به خود آمد و
گفت من که عاشق ليلي هستم، تو را نديدم! تو که عاشق خداي
ليلي هستي، چگونه مرا ديدي؟
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
زن و مرد جوانی به محله جدیدی اسبا‌ب‌کشی کردند.
روز بعد ضمن صرف صبحانه، زن متوجه شد که همسایه‌اش درحال آویزان کردن رخت‌های شسته است و گفت: لباس‌ها چندان تمیز نیست. انگار نمی‌داند چطور لباس بشوید. احتمالا باید پودر لباس‌شویی بهتری بخرد.
همسرش نگاهی کرد اما چیزی نگفت.
هربار که زن همسایه لباس‌های شسته‌اش را برای خشک شدن آویزان می‌کرد، زن جوان همان حرف را تکرار می‌کرد تا اینکه حدود یک ماه بعد، روزی از دیدن لباس‌های تمیز روی بند رخت تعجب کرد و به همسرش گفت:”یاد گرفته چطور لباس بشوید. مانده‌ام که چه کسی درست لباس شستن را یادش داده..”
مرد پاسخ داد: من امروز صبح زود بیدار شدم و پنجره‌هایمان را تمیز کردم!
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
در افسانه ها آمده روزي که خداوند جهان را آفريد فرشتگان مقرب را به
بارگاه خودفرا خواند و از آنها خواست تا براي پنهان کردن راز زندگي
پيشنهاد بدهند∙
يکي از فرشتگان به پروردگار گفت:خداوندا آنرا در زير زمين مدفون کن∙
فرشته ديگري گفت آن را در زير درياها قرار بده∙
و سومي گفت راز زندگي را در کوهها قرار بده∙
ولي خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته هاي شما عمل کنم فقط تعداد
کمي از بندگانم قادر خواهند بود آن را بيابند در حالي که من مي خواهم راز
زندگي در دسترس همه بندگانم باشد∙
در اين هنگام يکي از فرشتگان گفت فهميدم کجا؟ خداي مهربان راز
زندگي را در قلب بندگانت قرار بده زيرا هيچ کس به اين فکر نمي افتد که
براي پيدا کردن آن بايد به قلب و درون خودش نگاه کند∙
و خداوند اين فکر را پسنديد∙
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
شبی از شب ها، مردی خواب عجیبی دید. او خواب دید که در عالم رویا پا به پای خدای خداوند روی ما سه های ساحل دریا قدم می زند و در همان حال در آسمان بالای سرش، خاطرات دوران زندگی اش به صورت فیلمی در حال نمایش است.
او که محو تماشای زندگی اش بود، ناگهان متوجه شد که گاهی فقط جای پای یک نفر روی شن ها دیده می شودو آن هم وقت هایی است که او دوران پردرد و رنج زندگی اش را طی می کرده است.
بنابراین با نارحتی به خدا که در کنارش راه می رفت رو کرد و گفت: پروردگارا تو فرموده بودی که اگر کسی به تو روی آورد و تو را دوست بدارد، در تمام مسیر زندگی اش کنارش خواهی بود و از او محافظت خواهی کرد.پس چرا در مشکل ترین لحظات زندگی ام فقط جای پای یک نفر وجود دارد، چرا مرا در لحظاتی که به تو سخت نیاز داشتم، مرا تنها گذاشتی؟
خداوند لبخندی زد و گفت: بنده عزیزم من دوستت دارم و هرگز تو را تنها نگذاشته ام، زمان هایی که در رنج و سختی بودی، من تو را بر شانه هایم نشانده بودم تا تو به سلامت از موانع و مشکلات عبور کنی.
نویسنده : آناهیتا در تاريخ یک شنبه 2 شهريور 1393برچسب:,
تبادل لینک هوشمند 